نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1043
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

عمری با غم عشقت نشستم.به تو پیوستم واز خود گسستم.ولیکن سرنوشتم این سه حرف بود.تو را دیدم. پرستیدم . شکستم



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1152
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

 

 
بر اساس اطلاعات بدست آمده مشخص شد که محتوای داستان های موجود در سایت به اندازه ای ذهن مخاطب را درگیر می کرد که در جامعه باعث ترویج فساد می شد و تاثیراتی مخرب تر از تصاویر و فیلم های مستهجن داشت.
 
پایگاه اطلاع رسانی پلیس فتا: رئیس پلیس فتا استان البرزاعلام کرد:نوجوان 14 ساله کرجی که اقدام به انتشار داستانهای مستهجن در وبلاگ خود کرده بود سریعاً شناسایی و دستگیر شد.

سرهنگ مهدی کاکوان با اعلام این خبر افزود:در راستای افزایش امنیت در فضای مجازی و در پی رصد صورت گرفته، کارشناسان این پلیس وبلاگی را که اقدام به انتشار داستان های مبتذل می کرد شناسایی و اقدامات خود را آغاز کردند.

وی ادامه داد: بر اساس اطلاعات بدست آمده مشخص شد که محتوای داستان های موجود در سایت به اندازه ای ذهن مخاطب را درگیر می کرد که در جامعه باعث ترویج فساد می شد و تاثیراتی مخرب تر از تصاویر و فیلم های مستهجن داشت.

رئیس پلیس فتا استان البرز افزود: پس از تحقیقات و بررسی های تخصصی و فنی متهم که نوجوانی 14 ساله و ساکن کرج بود، شناسایی و به این مرکز احضار شد ، وی در تحقیقات صورت گرفته به جرم خود اعتراف کرد.

ترویج فساد و تبلیغ آن به هر نحو و نیز استفاده ابزاری از افراد برای گسترش فحشا در فضای مجازی جرم تلقی شده و با عاملان آن برخوردی قانونی خواهد شد.



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1191
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : دو شنبه 11 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی


اگر دنیا فریبنده است  /  اعتماد به آن چرا

اگر حساب حق است  /  جمع مال حرام چرا

اگر بهشت حق است  /  تظاهر به ایمان چرا

اگر جهنم حق است  /  این همه ناحق چرا

اگر قیامت حق است  /  خیانت به مال مردم چرا



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1188
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : شنبه 9 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

ای غصه مرا دار زدی خسته نباشی / آتش به شب تار زدی خسته نباشی

 ای غصه دمت گرم که در لحظه ی شادی / با رگ رگ من تار زدی خسته نباشی



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1037
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : شنبه 9 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

                                                                 :تك درخت عشق:.

آدمهای ساده را دوست دارم همان ها که بدیِ هیچ کس را باور ندارند

همان ها که برای

همه لبخند دارند همان ها که همیشه هستند برای همه هستند...


آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛


عمرشان کوتاه است بس که هر کسی از راه می رسد یا


ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان می زند...


یا درس ساده نبودن بهشان می دهد...


آدم های ساده را دوست دارم


بوی ناب "آدم" می دهند




:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 969
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی


سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران و ... بود.

اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم

اما وسط های راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم که کرایه راننده رو بدم ولی نبود...!

جیب چپ نبود... جیب پیرهنم!

نبود که نبود ... گفتم حتما تو کیفمه!

اما خبری از پول نبود... :(


به راننده گفتم: اگر کسی را سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!!

گفت: به قیافه اش نگاه می کنم!

گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق برایش افتاده...!!!

یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت

و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی می رسونمت ...

.

خداجونم!

من مسیر زندگی ام را با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم

اما الان هرچه دست کردم و نگاه کردم به جیب هایم دیدم هیچی ندارم، خالیه خالی ...

فقط یک آه و افسوس که مفت مفت عمرم از دستم رفت ...

ما رو می رسونی؟؟؟

یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مان میکنی؟؟؟!
 
 نقل از وبلاگ سر برگ خاطره ها



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1103
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی


من آن ابرم كه مي خواهد ببارد

دل تنگم هواي گريه دارد

دل تنگم غريب اين در و دشت

نمي داند كجا سر مي گذارد




:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 961
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

گل اگر خشك شود ساقه اش مي ماند

دوست اگر جدا شود خاطره اش مي ماند



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 928
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

و اينك باران

بر لبهء پنجرهء احساسم مي نشيند

و چشمانم را نوازش مي دهد

تا شايد از لحظه هاي دلتنگي عبور كنم



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 894
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

زندگي دفتري از خاطره است

يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك

يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست

چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1035
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

 

 

امير مؤمنان على(ع)فرزند ابو طالب و جد او عبد المطلب پسر هاشم است.نام عبد المطلب عامر بود و شيبة الحمد شهرت داشت.گويند چون زاده شد موهايى سپيد بر سر او رسته بودپس او را شيبه لقب دادند.و چون مطلب عموى او پس از مرگ هاشم به مدينه رفت و شيبه را با خود به مكه آورداز او پرسيدند:«اين كودك كيست؟»گفت:«بنده من است.»و گفته اند مردم چنان پنداشتند كه مطلب در اين سفر بنده اى با خود آورده است.از اين رو عامر به عبد المطلب مشهور گرديد.عبد المطلب فرزند هاشم است و هاشم پسر عبد مناف.خاندان هاشم شاخه اى از عبد مناف اند و شاخه ديگر آن بنى عبد شمس نياى امويان است.و هر دو خاندان از قريش اند .خاندان هاشم در قريش به بزرگوارى و گشاده دستى شناخته بودندهر چند مكنتى چون خاندان عبد شمس نداشتند.

 

مادرش فاطمهدختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است.فاطمه چندى تربيت رسول خدا را عهده دار بود و براى او چون مادر مى نمود.او از جمله مسلمانان صدر اول است كه به مدينه هجرت كرد .رسول خدا پيوسته او را گرامى مى داشت و چون درگذشت او را در پيراهن خود كفن كرد. (1)

 

 

 

كنيه مشهور او ابو الحسن و لقب هايش فراوان است.از آن لقب ها آنچه ميان ايرانيان شهرت دارد اسد الله و حيدر است.

 

 

لقب اسد الله را رسول خدا(ص)بدو داد (2) و مادرش وى را حيدر خواند چنانكه در بيتى كه به حضرتش منسوب است آمده:

 

 

 

أنا الذى سمتنى امى حيدره  
كليث غابات كريه المنظره (3)

 

 

 

و حيدر در لغت عربى به معنى شيراست.

 

 

ولادت او را روز جمعه سيزدهم رجبيا بيست و سوم آن ماه و بعضى نيمه شعبان نوشته اند .چه سالى؟سى سال يا بيست و نه سال پس از عام الفيل.عام الفيل چه سالى بوده است؟سالى كه أبرهه سردار حبشى با پيلهاى خود براى ويران كردن مكه آمد.اما آن چه سالى بود؟در آن روزگار ضبط دقيق روز و ماه و حتى سال را نمى توانستندچرا كه بيشترين مردم خواندن و نوشتن نمى دانستند .حادثه ها در ذهن اين و آن بود نه در صفحه كاغذ.و چون حادثه اى بزرگ پديد مى آمد آن را مبدأ تاريخ قرار مى دادند.آمدن پيلان به مكه و كشته شدن آنها به سنگ ريزه هايى كه پرندگان مى افكندندواقعه اى بزرگ بودبدين رو تاريخ را با سال آن واقعه در حافظه نگاه مى داشتند .

 

 

چون رسول خدا در عام الفيل به دنيا آمده است و سن او هنگام رحلت 63 سال بودولادت او را بين 569 تا 570 ميلادى ضبط كرده اند.و چون ولادت على را در سى سالگى رسول(ص)نوشته اند بايستى على(ع)در 599 يا 600 ميلادى تولد يافته باشد.

 

 

عالمان شيعه عموما و گروهى از دانشمندان سنت و جماعت نوشته اند على(ع)در خانه كعبه به دنيا آمد.اما بعضى از سنيان يا اين مكرمت را براى او ننوشته اند و يا آن را نپذيرفته اند .مسعودى نويسد:«در كعبه زاده شد.» (4) مفيد نوشته است:«پيش از او و بعد از او كسى در خانه كعبه به دنيا نيامد.» (5)

 

 

مؤلف سيرة الحلبيه نوشته است:«على(ع)در سن سى سالگى رسول(ص)در كعبه متولد شد.» (6) در ديوان سيد حميرى كه با تحقيق شاكر هادى شكر در بيروت چاپ شده قطعه اى ديده مى شود كه مطلع آن اين است:

 

 

ولدته في حرم الإله و أمنه  
و البيت حيث فناؤه و المسجد (7)

 

 

 

  مصحح ديوان اين قطعه را از مناقب ابن شهر آشوب و دلائل صدوق آورده است.در مناقب اين بيت ها و نيز بيت هاى ديگرى در اين باره از محمد بن منصور سرخسى آمده است. (8) پس شهرت واقعه در آغاز سده چهارم مسلم بوده است و اگر بيت ها از سيد حميرى باشد اين داستان در آغاز سده دوم هجرى نيز شهرت داشته است.در اثبات اين فضيلت كتابهايى نوشته اند كه از متأخران مرحوم شيخ محمد على اردوبادى را مى توان نام برد كه نگارنده را با او دوستى بود.

 

 

  در اينجا به مناسبت داستانى را مى آورم كه پنجاه و چند سال پيش برايم رخ داد.

 

 
ساليانى كه در نجف اشرف به سر مى بردممبتلا به درد چشم شدم بسيار آزارم مى داد.دو سه بار به مطب پزشكى به نام دكتر محمد العيد رفتم و هر بار يك ربع ديناريعنى اندكى كمتر از يك چهارم ماهيانه ام را به او مى دادم.قطعه فلزى به پلك چشمم مى كشيد و مى گفت:«همت جوانان را دارى.»چرا چنين مى گفت؟نمى دانم.اگر درد چشم بيشتر نمى شد كمتر نمى گرديد .پسين روزى در يكى از ايوان هاى صحن مقدس روبروى گنبد مطهر نشسته بودم افسرده و از رنج چشم آزردهروى به گنبد كردم و گفتم:«يا على من براى درس خواندن به شهر تو آمده ام و تنها وسيلتم چشم است.»

 

 

 
گريه ام گرفتدو رباعى به ذهنم آمد و در آن حال زمزمه كردم:

 

 

 
اى بارگهت قبله گه اهل نياز 
وى روضه حضرت تو خلوتگه راز 
در خانه كعبه زادى و زادگهت  
شد قبله مسلمين بهنگام نماز 
اى ذات خداى را تو مرآت جلى  
وى نور مبين كاشف سر ازلى در مدح تو اين بس كه نبودى دوزخ  
لو اجتمع الناس على حب على

 

 

 
در همين حال بودم كه يكى از آشنايان كه نامش را فراموش كرده ام به صحن درآمد.مرا ديد و حالم را پرسيد.گفتم:«از چشم درد رنج مى برم.»گفت:«فردا بيا با هم به كوفه برويم سيد احمد ربيعى چشمت را ببيند.»

 

 

 
فردا به همراهى او به كوفه رفتم به خانه سيد درآمديم.پيرمردى بود نورانى در زير زمين خانه نشسته تنى چند گرد او.نوبت به من رسيد با ذره بينى درشت چشمم را نگاه كرد.پاره اى كاغذ برداشت و چيزى بر آن نوشت و چون بدستم دادنوشته بود آرجدل.گفت:«روزى سه بار در چشم بريز.»دو بار ريختم و نمى دانم به نوبت سوم نيازى افتاد يا نه همان روز درد چشم آرام گرفت.

 

 

  آرجدل چنان تأثيرى داشت؟يا حالت افسرده من و نياز به درگاه مولاى كارساز؟يا تصادف؟هر چه اسمش را مى گذاريد بگذاريد.بپذيريد يا نه چشمم بهبود يافت.اما سالها بعد كه چشمم از نو درد گرفت آرجدل سودى نداد.درباره آنچه سروده امبر من مگيريد و مرا به غلو و يا ترك ادب شرعى كردن نسبت مدهيد.خود مى دانيد كه چون بارقه عشق بدرخشدعقل مى گدازد.از اين گذشته مگر شاعر اهل بيت مرحوم سيد جعفر حلى درباره فرزند او نسروده است:

 

 

 
و قد انجلى من مكة و هو ابنها 
و به تشرفت الحطيم و زمزم

 

 

  بخش دوم

 

 

 
چنانكه نوشته شد خاندان هاشم از مكنت چندانى برخوردار نبودند.ابوطالب كه در كودكى سرپرستى محمد(ص)را بر عهده گرفتفرزندان و عيال بسيار داشت.قريش را سالى سخت پديد آمد.محمد(ص)عموى خود عباس را گفت:«برادرت ابوطالب نانخور فراوان دارد و چنين كه مى بينى مردم در سختى به سر مى برندبيا نزد او برويم و از آنان بكاهيم.من از پسران او يكى را برمى دارم تو هم يكى راو سرپرست آنها مى شويم.»عباس پذيرفت.نزد ابوطالب رفتند و داستان را با او در ميان نهادند.ابوطالب گفت:«عقيل را برايم بگذاريد و هر چه خواهيد بكنيد.»محمد(ص)على را و عباس جعفر را گرفت. (9) از اين رو على در خانه محمد(ص)و در دامان او پرورده شد و خود در اين باره چنين گويد:

 

 

  «در پى او بودم چنانكه شتربچه در پى مادرهر روز براى من از اخلاق خود نشانه اى بر پا مى داشت و مرا به پيروى آن مى گماشت.» (10)

 

 

  هر چه بيشتر مى باليد رسول خدا بيشتر به او و تربيت او مى افزود و او در اين باره چنين فرمود:

 

 

   «آنگاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاد و بر سينه خويشم جا داد.و مرادر بستر خود مى خوابانيد .چنانكه تنم را به تن خويش مى سود و بوى خوش خود را به من مى بويانيد.» (11)

 

 

 هنگامى كه رسول خدا در كوه حرا به رتبت پيمبرى مشرف گرديد و به خانه بازگشت در خانه او خديجهعلى و زيد پسر حارثه به سر مى بردند.چنانكه در تاريخ تحليلى نوشته ام او حالت و رسالت خود را بيش از آنكه به ديگران بگويد به اين سه تن گفت و هر سه بدو گرويدند.بى هيچ چون و چراباور داشتنى است كه على(ع)نخستين مرد در پذيرفتن دين اسلام باشد.او در اين باره چنين مى گويد:

 

 

 
«هر سال در حرا خلوت مى گزيد من او را مى ديدم و جز من كسى وى را نمى ديد.آن هنگام جز خانه اى كه رسول خدا و خديجه در آن بود در هيچ خانه اى مسلمانى راه نيافته بود.من سومين آنان بودم روشنايى وحى و پيامبرى را مى ديدم و بوى نبوت را مى شنودم.» (12) و در جاى ديگر مى گويد:

 

 

 
«هيچ كس پيش از من به پذيرفتن دعوت حق نشتافتو چون من صله رحم و افزودن در بخشش و كرم نيافت.» (13)

 

 

ابن هشام از ابن اسحاق آورده است:

 

 

  «نخستين مرد كه به رسول خدا گرويد و او را بدانچه از جانب خدا آورده بود گواهى دادعلى بن ابى طالب بود.در آن هنگام ده سال از عمر وى مى گذشت و از جمله نعمت هاى خدا بر على آن بود كه پيش از اسلام در كنار رسول خدا به سر مى برد.» (14)

 

 

  در آغاز اسلام خواندن مردم به مسلمانى پنهانى بود.اين مدت را سه سال نوشته اند و چون آيه و أنذر عشيرتك الأقربين (15) نازل شد پيغمبر به على گفت:«خدا مرا فرموده است خويشاوندان نزديكم را به پرستش او بخوانم .گوسفندى بكش و صاعى نان و قدحى شير فراهم كن.»

 

 

  على چنان كرد.در آن روز چهل تن يا نزديك به چهل تن از فرزندان عبد المطلب فراهم آمدندو همگى از آن خوردنى سير شدند.اما همينكه رسول خدا(ص)خواست سخنان خود را آغاز كندابو لهب گفت:«او شما را جادو كرد.»و مجلس بهم خورد.روزى ديگر پيغمبر(ص)آنان را خواند و گفت :

 

 

  «اى فرزندان عبد المطلب گمان ندارم كسى از عرب براى مردم خود بهتر از آنچه من براى شما آورده ام آورده باشد.دنيا و آخرت را براى شما آورده ام.» (16)

 

 

 
آنگاه رسالت خود را به خويشاوندان رساند و گفت كدام يك از شما مرا در اين كار يارى مى كند تا برادر و وصى من و خليفه من در ميان شما باشد؟همه خاموش ماندند.على گفت:

 

 

  «اى فرستاده خدا آن منم.»

 

 

  پيغمبر فرمود:

 

 

  «اين وصى من و خليفه من در ميان شماست.سخن او را بشنويد و از او فرمان بريد.» (17)

 

 

  از اين روز على به جانشينى و وصايت رسول خدا(ص)گماشته شد و چنانكه خواهيم نوشت در روز هيجدهم ذو الحجه سال دهم هجرت كه به واقعه غدير معروف است خلافت او بر همه مسلمانان اعلام گرديد.

 

 

  على پيوسته در كنار پيغمبر بود و نگهبانى او مى نمود ابن ابى الحديد از امالى محمد بن حبيب آورده است:

 

 

  «ابوطالب بر جان پيغمبر مى ترسيد.بسا شب هنگام نزد بستر او مى رفت و او رابرمى خيزاند و على را بجاى وى مى خواباند.»

 

 

  شبى على گفت:«من كشته خواهم شد.»ابوطالب در چند بيت بدو چنين گفت:

 

 

  «پسرم!شكيبا باش كه شكيبايى خردمندانه تر است و هر زنده اى مى ميرد.بلايى است دشوار اما خدا خواسته است دوستى فداى دوستى شود.دوستى والا گهركريم و نجيب.اگر مرگى رسيد تنها براى تو نيستهر زنده اى مى ميرد.»

 

 

  على چنين پاسخ مى دهد: 
«مرا در يارى احمد شكيبايى مى فرمايى؟بخدا آنچه گفتم از بيم نبود.من دوست مى دارم يارى مرا ببينى و بدانى.من پيوسته فرمان بردار تو هستممن احمد را كه در كودكى و جوانى ستوده است براى رضاى خدا يارى مى كنم.» (18)

 

 

  هنگامى كه قريش بنى هاشم را در شعب ابو طالب در بندان كردندابوطالب در جمله آنان بود .او على را به نگهبانى محمد سفارش مى نمود.دور نيست داستانى را كه ابن ابى الحديد آورده در اين روزها رخ داده باشد.

 




:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1132
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 2 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

مرا ببوس، مرا ببوس.
براي آخرين بار،
ترا خدا نگهدار.
كه مي روم به سوي سرنوشت.
بهار ما گذشته،
گذشته ها گذشته،
منم به جستجوي سرنوشت.
در ميان طوفان، هم پيمان با قايقران ها ؛
گذشته از جان، بايد بگذشت از طوفان ها.
به نيمه شب ها، دارم با يارم پيمان ها ؛
كه برفروزم آتش ها در كوهستان ها.
شب سيه،
سفر كنم.
ز تيره ره، گذر كنم.
نگه كن اي گل من.
سرشك غم به دامن،
براي من ميفشان.
اي دختر زيبا!
امشب بر تو مهمانم.
در پيش تو مي مانم.
تا لب بگذاري بر لب من.
دختر زيبا!
از برق نگاه تو،
اشك بيگناه تو،
روشن سازد يك امشب من.

فریدون مشیری



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1065
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

برای تویی که عشقم هستی می نویسم

برای تویی که یادت پر کرده تنهایی هایم را


برای تویی که وجودم عشق توست


برای تویی که احساسم تمام احساس توست


برای تویی که تمام وجودم در وجودت غرق گشته


برای تویی که چشمانم همیشه منتظر آمدن است


 ❤برای تویی که مرا جذب قلب  پاک خود کردی


 ❤برای تویی که همه ی وجودم را محو وجود خود کردی


برای تویی که قلبت پـاک است


 ❤برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است


 ❤برای تویی که عـشقت معنای بودنم است


 ❤برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است


 ❤برای تویی که عاشقانه دوستت دارم


  ❤و برای توییی که بی حد و مرز دوستت دارم

 به نقل از وبلاگ جدایی



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1067
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 26 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

فرشته ها وجود دارن اما بعضی وقتا چون بال ندارن ما بهشون میگیم دوست
 



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1080
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
در کـــــودکــی... در کـــُـدام بــــــــــــآزی ، راهــــــت نــَــدادنــد ، کــــــه امـــــروز ، انـــــقَــدر دیـــــوانه وار تــــشنـــه ی " بــــــــــازی کـَــردن " بــــــــا آدم هــــــــایی ؟

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 887
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 12 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
زهی نوش لب لعلت حیات جاودان من به دندان می گزی لب را چه می خواهی ز جان من

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1413
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 12 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد...هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...ماه بعد شانسی به دلم نشستی وحالا سالهاست یواشکی دوست دارم

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1057
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 9 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
کلاس عشق ما دفتر ندارد شراب عاشقی ساغر ندارد بدو گفتم که مجنون تو هستم هنوز آن بی وفا باور ندارد

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1225
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 8 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
دنيا ديوارهاي بلند دارد و درهاي بسته كه دور تا دور زندگي را گرفته اند نمي شود از ديوارهاي دنيا بالا رفت. نمي شود سرك كشيد و آن طرفش را ديد. اما هميشه نسيمي از آن طرف ديوار كنجكاوي آدم را قلقلك مي دهد. كاش اين ديوارها پنجره داشت و كاش مي شد گاهي به آن طرف نگاه كرد. شايد هم پنجره اي هست و من نمي بينم. شايد هم پنجره اش زيادي بالاست و قد من نمي رسد.

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1806
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
دلم تنگ است دلم می‌سوزد از باغی که می‌سوزد نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری مرا آشفته می‌دارد چنین آشفته بازاری تمام عمر بستیم و شکستیم به جز بار پشیمانی نبستیم جوانی راسفر کردیم تا مرگ نفهمیدیم به دنبال چه هستیم عجب آشفته بازاریست دنیا عجب بیهوده تکراریست دنیا چه رنجی از محبتها کشیدیم برهنه پا به تیغستان دویدیم نگاه آشنا دراین همه چشم ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم سبکباران ساحلها ندیدند به دوش خستگان باریست دنیا مرا در موج حسرتها رها کرد عجب یاروفاداریست دنیا عجب آشفته بازاریست دنیا عجب بیهوده تکراریست دنیا میان آنچه باید باشد و نیست عجب فرسوده دیواریست دنیا عجب خواب پریشانیست دنیا عجب یار وفاداریست دنیا عجب دریای طوفانیست دنیا عجب آشفته بازاریست دنیا

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1805
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
شخصی می گفت من شانزده سال دارم بزرگی به او خرده گرفت که نباید بگویی شانزده سال دارم باید بگویی آن شانزده سال را دیگر ندارم

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1729
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
فروردین: شما امروز بخصوص اگر از کارهایی که در حال انجام دادنشان هستید خسته شده باشید، توانایی خیلی زیادی برای تمرکز کردن دارید. اما بیشتر به دنبال این هستید که روال امور را به نفع خودتان تغییر دهید. فقط سعی کنید طوری از انرژی تان بهره بگیرید که بتوانید از اشتباه یا مجادله جلوگیری به عمل آورید. اردیبهشت: شما شاید امروز احساس کنید از نظر مالی در وضعیت خوبی قرار ندارید، اما این حس آنقدرها هم بد نیست و می‌تواند شما را از خریدن چیزهایی که واقعاً نیاز دارید باز دارد. پس بهتر است به جای خرج کردن بیش از اندازه روی کارهای دیگری که می‌توانید انجام دهید فکر کنید. به یاد داشته باشید که خوشحالی فقط با خرید کردن حاصل نمی‌شود. خرداد: امروز حتی اگر به فکر توجیه کردن رفتارتان باشید، باز هم امکان دارد افراد دیگر پریشانی شما را ببینند. شاید دلیل پریشانیتان این باشد که قصد دارید کارهای زیادی را با هم انجام دهید و کسی هم به غیر از خودتان نمی‌تواند ارتباط آنها را با هم درک کند. با وجود این شما با انجام دادن کارهای بی اهمیت و زیاد خودتان را به دردسر می‌اندازید، مگر اینکه بتوانید علایقتان را مشخص کرده و فعالیتهای غیر مربوطه را حذف نمایید. تیر: شما با راز داری نا آشنا نیستید، اما اکنون مهم است که بدانید کی ساکت بمانید و کی حرف بزنید. وقتی شما سفره دلتان را باز می‌کنید، برایتان سخت است که مسائلی را ناگفته باقی بگذارید. اما به یاد داشته باشید که احتیاط واقعاً بهترین بخش شجاعت است و بهتر است امروز بعضی مسائل ناگفته باقی بماند. مرداد: شما امروز نسبت به همیشه اجتماعی تر شده اید، اما شاید این کار روش شما برای مخفی کردن احساساتتان باشد. البته دلیلی برای پنهان کاری وجود ندارد؛ شما مجبور نیستید چیزهایی که فکر می‌کنید خوب نیستند را با دوستانتان در میان بگذارید. خیلی خوب است که محدودیتهایتان ر ابرای آنها شرح دهید و بعد مرزهایی که برای خود تعیین کرده اید را رها نکنید. شهریور: شما امروز دوست دارید که به دیگران کمک کنید، اما ممکن است توانایی تأثیر گذاری لازم را نداشته باشید. شما به نقطه ای می‌رسید که خودتان رامدام در حال کمک کردن خواهید دید و آرزو می‌کنید که ای کاش قادر بودید از آن موقعیت خارج شوید. ولی خودتان را در موقعیتی قرار داده اید که دیگر امکانی برای عقب نشینی وجود ندارد. پس به پیش بروید و به کارتان ادامه دهید. این دوران آنقدرها هم که شما فکر می‌کنید طول نخواهد کشید، ولی بعد از آن حس خوبی نسبت به خودتان پیدا خواهید کرد. مهر: شما دلتان می‌خواهد که برای مدت کوتاهی همه چیز را رها کنید، اما متوجه می‌شوید نمی‌توانید به راحتی کاری کنید که این اتفاق بیفتد. بنابراین ممکن است از خودتان ناامید شوید. اما این واقعا مشکل شما نیست، صبر داشته باشید و ببینید که چگونه مسئولیتهایتان در طول این روزها کم تر می‌شود و بعد برگردید به اینکه وقت فراقتی برای خود در برنامه زندگیتان بگنجانید. آبان: شما امروز حتی اگر از قبل تصمیم گرفته باشید که احساساتتان را پیش کسی فاش نکنید، طبیعی است که درباره آنها صحبت کنید. اما شاید راحتی تان زیاد طول نکشد، مخصوصاً اگر شما مشکلی درست کنید که حتی برای افراد دیگر نیز سخت باشد. اگرچه این بحث ساده ای نیست، ولی بهتر است برای شفاف تر کردن رابطه تان تلاش کنید. پس تا دیر نشده عجله کنید. آذر:شما ممکن است به خاطر یک دوست نزدیک یا شریکی که در رابطه با موضوع مهمی‌ که برای شما اهمیت داشته احساس تعهد نکرده، آشفته شده باشید، ولی وقتی که مشکلی بروز می‌کند اوضاع پیچیده تر می‌شود. شاید اگر قبول کنید او بعضی اوقات شخص نامتعادلی می‌شود، باعث تسکین خاطرتان شود. همچنین زمانی که می‌دانید دیگران مخالفت نمی‌کنند، تسلیم شدن برایتان راحت تر است. اگر بتوانید دو طرف این قضیه را ببینید نه فقط از دیدگاه خودتان، می‌توانید از مقابله و بحث خودداری کنید. دی: شما ممکن است امروز کارهای زیادی برای انجام دادن داشته باشید و نمی‌دانید از کجا باید شروع کنید. شما وقتی که بفهمید کار دیگری هم دارید که باید آنرا انجام دهید، هر کاری انجام دهید به مشکل برخواهید خورد. اگر خودتان را مقصر می‌دانید، دیگر واقعا نمی‌توانید بیشتر از آنچه که قبلا قول داده بودید کاری بکنید. کمتر کردن مزان توقعتان کمکتان می‌کند دنیای متفاوتی برای خودتان بسازید. بهمن:باوجود اینکه امروز جنبه های تفریحی زیادی در زندگی تان وجود دارد، ولی نمی‌توانید به راحتی برای خود هم بازی و همراه پیدا کنید! شاید بتوانید فردی را پیدا کنید که در این اوقات خوش با شما همراه باشد، اما این به معنی آن نیست که او بتواند دوستی اش را با شما ادامه بدهد. وقتتان را روی کسی که به شما علاقه مند نیست تلف نکنید. اسفند: شما ممکن است از فکر کردن درباره تعطیلاتی که به وقوع نخواهد پیوست خسته شده باشید. شما امروز آماده مسافرت رفتن هستید، اما شاید اصلا نتوانید جایی بروید. شما تعهداتی در دوستی تان دارید که باید بهشان عمل کنید و آنها بر رویای سفرتان ارجحیت دارند. برنامه های بلند مدتتان را فراموش کنید؛ در عوض روی لحظه حال تمرکز کنید و ببینید که چه پیش می‌آید.

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1930
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
حالمان بد نیست ، غم کم میخوریم کم که نه ، هر روز کم کم میخوریم در میان خلق سردرگم شدیم عاقبت آلوده ی مردم شدیم آب میخواهم سرابم میدهند عشق میخواهم عذابم میدهند بعد از این با بی کسی خو میکنم آنچه در دل داشتم رو میکنم

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2001
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 21 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد .

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2210
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 21 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد .

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2103
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 21 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
شر با شر خاموش نمی شود چنان که آتش با آتش، بلکه شر را خیر فرو می نشاند و آتش را آب .

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2124
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 21 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
کتایون ریاحی بازیگر سینما و تئاتر که در آخرین اثر خود در نقش زلیخا در سریال یوسف پیامبر(ع) به ایفای نقش پرداخته بود طی یادداشتی از عرصه هنر خداحافظی کرد و کناره گیری خود را از بازیگری برای مدتی نامعلوم اعلام کرد. آنچه در پی می آید متن این یادداشت است : گاهی اوقات زندگی طوریه که آدم نون امروز را واسه شکم فرداش نمی خواد، اونوقته که رویاهای آدم به تعویق می افته. گاهی اوقات آدم از سرنوشت، ‌رو دست خوبی می خوره،‌ که فکر می کنه داره تصمیم می گیره. اونوقته که آدم ادعاهایی می کنه،‌ که تو رو دربایستی انجامش گیر می افته. گاهی اوقات آدم از آرزوهاش جا می مونه. گاهی اوقات آدم می خواد بازی کنه، ‌بازیگر می شه. گاهی اوقات داره می خنده وقتی تو دلش خونه، گاهی گریه می کنه وقتی داره از زور خنده می میره. گاهی اوقات شوخی شوخی همه چیز جدی می شه. گاهی اوقات آدم وقتی زیاد می خواد کم می یاره، گاهی وقتی کم می یاره زیاد می خواد. گاهی اوقات با ترس و لرز بر می گرده به پشت سرش نگاه کنه،‌ می بینه چه شجاعتی. گاهی اوقات با شجاعت می تونه ترساشو نگاه کنه. گاهی اوقات آدم به دنبال خوشبختی، ‌زندگی را گم می کنه، گاهی هم با انتظار زندگی را معنا می کنه. گاهی اوقات آدم برای پیدا کردن یه گنج الکی،‌ گوهر خودشو گم می کنه،‌ گاهی هم گوهر حقیقت را پیدا می کنه. گویا زمان برآورده شدن آرزوی من و پسرم فرا رسیده و لازم است که زائر سرزمین قصه، راهی شود. اینک که عازم سفرم، سفری به دیگر سوی زندگی،‌ بر خود لازم می دانم تا از دوستانم و استادانم که آنقدر به من نزدیک بودند که در من بودند، تشکر کنم؛ پروانه ماهان، زهرا عروس خوب پدر سالار، خانم بس، فاطمه ملاصدرا، فخرالزمان،‌ مهین مشرقی، تارا، ثریا اردلان .... و زلیخای عاشق. گر چه همه این عزیزانم عاشق بودند ولی عشق زلیخا خود یک معجزه بود. این زنان و تنها دوستان نازنینم گاهی تشویقکی شدند و اگر تنبیه نشدند، خدا را شکر، ‌که البته باور نمی کنم بازیگر زنی در جهان باشد که شماتت، تحقیر و تنبیه نشود. اما همواره بزرگترین مشوقم مردم بودند با مهر آریائیشان و ایمان به خدا. بسیار بسیار مفتخرم که در تمام طول زندگی بازیگری ام، تنها و تنها یک حامی داشتم و به قول جماعت سینمایی آنان که با کمان حلاجی پنبه ام را زدند، خواسته یا ناخواسته به دنبال چیزی بودند که سهم من ورای آن بود. در طول بیش از دو دهه هرگز افتتاحیه و اختتامیه جشنواره فجر را ندیدم. کارت دعوت به دستم نرسید! و خلاصه به قول ولتر؛ ‌"خدایا مرا از شر دوستانم در امان بدار، خود با دشمنانم می دانم چه کنم!" در مقطعی که سینما را جایگاهی شایسته برای خود نمی دیدم، تلویزیون پایگاهی شد تا مهرم را با مردم مهربان تقسیم کنم و باز به قول حافظ ؛‌ "کیمیای سعادت رفیق بود رفیق"،‌ رفقایی که همچنان هستند و من قدردانشان و آنان که رفتند خدا به همراهشان و اما این همه تنهایی،‌ برکت بود برای خلوت انس و این که ؛ "یدالله فوق ایدیهم"،‌ که ترجمه سینمایی آن می شود : براستی خدا بزرگ ترین کارگردان است. آنچه می بایست از جادوی سینما و بازیگری بیاموزم،‌ آموختم تا شاید ره توشه ای برای نوشتن باشد و در پی تجلی معجزه عاشقانه زلیخا در زندگی ام. ‌اینک برآنم تا با اعجاز کلمات، ‌پیوندی دیگر با شما نه از جنس نقش آفرینی بلکه با آفرینش نقش داشته باشم. اراده امروز من برای نوشتن،‌ گویا مجالی برای بازیگری نخواهد گذاشت،‌ اما باید دید اراده خدا چه تقدیری برایم رقم خواهد زد. باشد که از این آزمون سربلند و دست پر بیرون آیم. ریاحی در اولین کار سینمایی با فیلم سینمایی پاییزان در سال 1360 خود را به عرصه بازیگری و سینمای ایران معرفی کرد. کشتی آنجلیکا، آپارتمان شماره 13، شام آخر، بانوی من، تارا و تب توت فرنگی و دعوت از دیگر آثار مطرح این بازیگر توانای سینما و تلویزیون محسوب می شود.

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1918
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 14 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی
چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس… و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز… روز میلاد… روز تو! روزی که تو آغاز شدی! تولد مبارک ****************************** بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت. تولدت مبارک ******************************

:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1944
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 آبان 1391 | نظرات ()